دختر نازم امروز خسته ش شد
سلام عسل من .امروز بالاخره مامان واسه چشمش رفت دکتر. بخودم قول داده بودم که بعد از تموم شدن کلاسام برم فکری به حال این چشمم کنم.از بس دکترای بوشهر نوبت نمیدن بعضیاشونم که رفتن سراغ تجارت دیگه قید اونا رو زدیم و رفتیم پی دکتر جدیدالاسمی که اونم نوبتش ٣-٤ ماهه گیر میاد . امروز صبح ساعت٤صبح بابایی بنده خدا از خواب ناز بیدار شد که بره واسه من نوبت بگیره .ساعت٧ برگشت خونه صبحانه خورد و رفت دنبال کارا.گفت١٢ دکتر میاد و باید اونجا باشیم.ما هم ١١:٣٠ آماده شدیم با بابایی رفتیم... ساعت شد ١٢:٣٠ و دکتر نیومد فهمیدیدم آقای دکتر عمل داشتن دیر تشریف میارن.بالاخره١ اومد.وشروع به ویزیت کرد.این وسط شما دیگه حسابی خسته ت شده بود و نق نق میکردی....
نویسنده :
مامانی و بابایی
18:39